امتیاز این وبسایت و برند نوبشو به بالاترین پیشنهاد به فروش می رسد. جهت ارسال پیشنهادات با ایمیل [email protected] درتماس باشید


نوبشو

همه ی دسته بندی های کالای دیجیتاللوازم جانبی گوشیکیف و کاور گوشیپاوربانک (شارژر همراه)پایه نگهدارنده گوشی(هلدر)گوشی موبایلسامسونگاپلهوآویشیائومینوکیاواقعیت مجازیمچ بند و ساعت هوشمندهدفون،هدست،هندزفریاسپیکر بلوتوثی و با سیمهارد،فلش،SSDدوربیندوربین عکاسی دیجیتالدوربین فیلم برداری و ورزشیدوربین چاپ سریعلوازم جانبی دوربینلنزکیفکارت حافظهکاغذ چاپ عکسدوربین دو چشمی و شکاریتلسکوپکنسول بازی ps4 - xbox و بازیکامپیوتر و تجهیزات جانبیتجهیزات مخصوص بازیمانیتورکیس اسمبل شدهقطعات داخلی کامپیوتر (سخت افزار)موسکیبوردلپ تاپلوازم جانبی لپ تاپکیف،کوله و کاورکابل های رابط ، AUX و HDMIتبلتشارژر تبلت و موبایلکیف،کاور و لوازم جانبی تبلتباطریدوربین تحت شبکهمودم و تجهیزات شبکهماشین های اداریتلفن،بیسیم و سانترالفکسپرینترهمه دسته بندی های وسایل نقلبه و ابزار و تجهیزات صنعتیخودروهای ایرانی و خارجیموتورسیکلتلوازم جانبی خودرو و موتورسیکلتلوازم تزیینیسیستم صوتی و تصویرینظافت و نگهداری خودروکلاه کاسکت و لوازم جانبی موتورسیکلتلوازم یدکی خودرو و موتورسیکلتدیسک و صفحه کلاچجلوبندی و سیستم تعلیقچراغ خودروتسمه خودروکمک فنرلوازم مصرفی خودرو و موتورسیکلتلاستیک و تایرلنت ترمزروغن موتور و ضد یخمکمل سوخت و روغن و انواع فیلترابزار برقیدریل،پیچ گوشتی برقی و شارژیفرز و سنگ رومیزیموتور برقمکنده و دمندهکارواشکمپرسور و جک خودروابزار همه کاری برقی و شارژیابزار غیربرقیابزار دستیمجموعه ابزارنردبانپیچ گوشتی و فازمترنظم دهنده ابزارمتر،تراز،اندازه گیری دقیقلوازم روانکاریچسب صنعتیلوازم و یراق آلات ساختمانیشیرآلاترنگدستگیره درلوازم باغبانیقیچی،چاقو و ابزار باغبانیبذر و تخم گیاهانتبر،بیل و کلنگخاک،کود و آفت کشنور و روشناییلوستر و آباژورلامپچندراهی برق و محافظ ولتاژتجهیزات ایمنی و کارکفش ایمنیحفاظتی و ایمنیهمه ی دسته بندی های مد و پوشاکمردانهلباس مردانهتی شرت و پلو شرتپیراهنشلوارلباس زیرکفش مردانهکفش روزمرهکفش رسمیاکسسوری مردانهساعتکیفکمربندزنانهلباس زنانهپوشش اسلامی و مانتوبلور و شومیزتی شرت و پولوشرتشلوار و سرهمیلباس زیرکفش زنانهکفش روزمرهکفش تختاکسسوری زنانهساعتکیفشال و روسریزیورآلات زنانهدستبندگوشوارهگردنبندزیورآلات طلا زنانهدستبندگوشوارهآویزگردنبندزیورآلات نقره زنانهعینک آفتابی زنانهعینک آفتابی مردانهپوشاک ورزشی مردانهپوشاک ورزشی زنانهکفش ورزشی مردانهکفش ورزشی زنانهپوشاک ورزشی پسرانهپوشاک ورزشی دخترانهکفش ورزشی پسرانهکفش ورزشی دخترانهکوله پشتی مردانهبچه گانهنوزادپسرانهدخترانههمه ی دسته بندی های آرایشی و بهداشتیلوازم آرایشیآرایش چشم و ابروآرایش لبآرایش صورتمواد آرایش موزیبایی ناخنتجهیزات جانبی آرایشیلوازم بهداشتیکرم و مراقبت پوستشامپو و مراقبت موبهداشت دهان و دندانبهداشت و مراقبت بدنضد تعریقلوازم شخصی برقیماشین اصلاح صورتماشین اصلاح سرسشواراصلاح بدن آقایاناصلاح بدن بانواناصلاح موی گوش،بینی و ابروبرس پاک سازیاتو مو و حالت دهندهبیگودی و فر کنندهمسواک برقیلیزر موهای زائدست هدیهعطر،ادکلن،اسپری و ستمردانهزنانهجیبیاسپریطلا،نقره و زیورآلات زنانهزیورآلات نقره زنانهزیورآلات طلا زنانهحلقه و انگشتر طلا زنانهدستبند طلا زنانهگردنبند طلا زنانهگوشواره طلا زنانهزیورآلات نقره مردانهابزار سلامت و طبیمچ بند و ساعت هوشمندترازوکالای خواب و استراحت طبیتست قند خونتب سنجفشار سنجابزار مراقبت پانمایشگر ضربان قلبماساژورتشک و پتوی برقیویلچرهمه ی دسته بندی های خانه،آشپزخانه و ابزارصوتی و تصویریتلویزیونسینمای خانگی و ساندبارگیرنده دیجیتال تلویزیونگارانتی و تمدید گارانتیدکوراتیومبلمان خانگیدکوراسیون اداریآینهپردهتابلوساعت دیواری و رومیزیشمع،گل و کلدانفرش ماشینی،دستباف،تابلو فرشلوازم برقی خانگییخچال و فریزرماشین لباسشوییماشین ظرفشوییجاروبرقیجاروشارژیتلفن،بیسیم و سانترالکولر،پنکه،تصفیه هواقهوه و چای ساز،آب میوه گیرترازوی آشپزخانهاتو بخار و پرسیحیوانات خانگی،غذا و لوازمآکواریوم،غذا و لوازم آبزیانسرو و پذیراییسرویس غذاخوریقاشق،چنگال و کاردپارچ،بطری،لیوان و ماگظروف پذیرایینور و روشناییلامپ،چراغ و ریسهلوستر و چراغ تزیینیآشپزخانهسرویس و ظروف پخت و پزفلاسک و کلمنکتری،قوری،لوازم سرو چایظروف یکبار مصرفمواد شویندهشوینده ظروفشوینده لباستمیزکننده سطوحدستمال کاغذیملحفه،سرویس،لوازم خوابحوله و وسایل حمامپادری،کمد،لوازم اتاق خوابلوازم دستشویی و روشوییفندک و لوازم جانبیگل،کود،خاک،لوازم باغبانیهمه ی دسته بندی های کتاب،لوازم تحریر و هنرکتاب و مجلهکتاب چاپیمجلات خارجی و داخلیکتاب صوتیمحتوای آموزشیآموزش موسیقیآموزش ورزشی و سرگرمیآموزش زبانآموزش نرم افزار و کامپیوترنرم افزاربازی کنسول و کامپیوترفیلم سینمایی،سریال و مستندآلبوم موسیقیلوازم التحریرلوازم اداری و اقلام مصرفیکیف،کوله پشتی و جامدادیچراغ مطالعهکاغذ کادو،پاکت و کارت هدیهنوشت افزاردفتر و کاغذخودکار و روان نویسابزار نقاشی و رنگ آمیزیمیز تحریرآلبوم عکسکاغذ چاپ و پرینترمداد و مدادرنگیآلات موسیقیلوازم جانبی ادوات موسیقیگیتارکیبورد و ارگپیانو دیجیتالدرام،پرکاشن و دفتجهیزات استودیوییویولنسازهای ایرانیفرش ماشینی،دستباف،تابلوفرش ماشینیفرش دستبافتابلو فرشصنایع دستیکالاهای مسیسفال،سرامیک و چینیکیف چرمیترمه،قلمکار و دستبافخاتم،منبت،حصیری و چوبیتابلو و ساعتمینا کاریفیروزه کوبیسوزن دوزیمحصولات استخوانیجعبه و دست سازهای هنزیهمه ی دسته بندی های اسباب بازی و کودکبهداشت و حمام کودک و نوزادپوشکدستمال مرطوبحولهوان حمام نوزادمینی واششامپو کودک و نوزادپوشاک و کفش کودک و نوزادلباس کودک و لباس نوزادیکفشکفش ورزشیجوراب و پاپوش کودک و نوزادکلاه و پیشبند نوزادتبلتکنسول بازی ps4-xbox و بازیاسباب بازیفکری و آموزشیپازل،لگو و ساختنیعروسک و فیگوراسپینر،ابزار شوخی و سرگرمیتفنگ،تیز و لوازم بازی جنگیبازی و سرگرمی کودکماشین بازی،موتور،سه چرخهدوچرخهتشک بازی و پارک بازیتاب و سرسرهسلامت،ایمنی و مراقبتتصفیه هواترازودوربین و پیجر اتاق کودکتب سنج و دماسنجمحافظ و ابزار ایمنیخواب کودکمبلمان اتاق کودکچراغ خواب کودکتشک کودکسرویس خوابپتوبالش شیردهیملزومات گردش و سفرکالسکه و کریرصندلی خودرو کودک و نوزادساک لوازم نوزادلوازم جانبی گردش و سفرآغوشیلوازم شخصیپستانک و ملزوماتشیردوششورت آموزشیغذاخوریصندلی غذاخوریشیشه شیر،سرلاک،داروخوریهمه ی دسته بندی های ورزش و سفرپوشاک ورزشی مردانهپوشاک ورزشی زنانهکفش ورزشی مردانهکفش ورزشی زنانهپوشاک ورزشی پسرانهپوشاک ورزشی دخترانهکفش ورزشی پسرانهکفش ورزشی دخترانهتجهیزات سفرچمدان و ساککیف و کوله پشتیدوچرخهلوازم جانبی دوچرخهکوهنوردی و کمپینگکفش کوهنوردیعصای کوهنوردیچراغ قوه و چراغ پیشانیچاقو و ابزار چند کارهقمقمه و فلاسکچادرکیسه خوابزیرانداز سفریلوازم جانبی کوهنوردی و سفرچترساک ورزشیقمقمه و شیکرلوازم ورزشیورزش های هوازی و بدنسازیتجهیزات جانبی ایروبیک و تناسب اندامدمبلطناببارفیکستردمیللوازم پوششی و محافظتی ورزشیورزش های توپیتوپراکتورزش های آبیورزش های رزمیاسکوتر برقیاسکیت و اسکوترهمه ی دسته بندی های خوردنی و آشامیدنیکالای اساسی و خوار و بارنانبرنجروغنقندشکرسسرب و کنسرو گوجهخیارشور و ترشیجاتآبلیمو،آبغوره و سرکهماکارونی،پاستا و رشتهزعفران،زرشک و تزیینات غذاحبوبات و سویالبنیاتشیرماستپنیرخامهمواد پروتئینیسوسیس و کالباسگوشت گوسفندیگوشت مرغتخم مرغگوشت گاو و گوسالهماهی،میگو و خاویارتن ماهیصبحانهمرباعسلحلواشکری،ارده و کنجدنوشیدنی هاچایدمنوشقهوهآب و آب معدنیماءالشعیرنوشابهشربت و آبمیوهمیوه و سبزیغذای آماده و نودلفرآورده های منجمدکنسرو وکمپوتتنقلاتشکلات،تافی و آبنباتبیسکویت و ویفرمغز طعم دار خشکبارکیک و کلوچهچیپس و پاپ کورنپفک و اسنکآدامس و خوشبو کنندهپاستیلخشکبار و شیرینی
کتاب حماسه هویزه اثر نصرت‌الله محمودزاده انتشارات جنات فکه
کتاب حماسه هویزه اثر نصرت‌الله محمودزاده انتشارات جنات فکه قیمت

کتاب حماسه هویزه اثر نصرت‌الله محمودزاده انتشارات جنات فکه

(امتیازی ثبت نشده)

: توضیحات کلی محصول

  • برند:انتشارات جنات فکه
  • سایر توضیحات:قسمتی از متن کتاب: خاکریزی را برای دقیقه‌ای استراحت یافته بودیم. هنوز نفس‌نفس می‌زدیم که دیدیم سه نفر سعی می‌کنند از میان رگبار دشمن خودشان را به ما برسانند. شدت رگبار آن‌ها را زمین‌گیر کرد از خاکریز بیرون زدم که خودم را به آن‌ها برسانم … «… وقتی بالای سرشان رسیدیم، یکی‌شان له‌له زنان گفت: آب … آب … بی‌رحم‌ها همه رو کشتن … همه رو.» ما آب نداشتیم. بعید هم بود که ته قمقمه بچه‌ها آب پیدا بشود. به کمک روزعلی هر سه نفر را تا پشت خاکریز کشاندیم. خاکریز شده بود پناهگاه موقت ما. هر چند که هر لحظه صدای تیراندازی نزدیک‌تر می‌شد، به نظر می‌رسید تانک‌ها نزدیک شده ولی هنوز به جاده نرسیده باشند. از یکی‌شان سؤال کردم: شما از پیش حسین می‌آیید؟ بی‌رمق جواب داد: آره. ما رو فرستاد براش آر‌پی‌جی ببریم، ولی هر چی اومدیم، کسی رو پیدا نکردیم. تو راه جسدهای مطهر بچه‌ها را دیدیم، ولی از آدم زنده خبری نبود. حسین علم‌الهدی آن‌ها را روانه خاکریز ما کرده بود تا مقداری مهمات تهیه کنند اما دریغ از یک فشنگ نفس‌نفس زدن‌شان مرا شرمنده می‌کرد. چند گلوله آرپی‌جی را که هنوز همراه‌مان بود به طرف‌شان دراز کردم و یکی از آن‌ها آن‌را قاپید و بی‌محابا آماده حرکت شد. یکی از آن‌ها خاکریز را که ترک کرد گلوله‌های دشمن او را نشانه رفتند. «… وقتی که او با همان سرعتی که می‌دوید به خود پیچید و در خاک غلتید هر دو در جا خشک‌مان زد، معلوم نبود که تیر از کدام سمت به او اصابت کرده، هیچ تانکی هم در اطراف دیده نمی‌شد. وقتی بالای سرش رسیدم، نفس‌های آخر را می‌کشید. حداقل سه جای بدنش تیرخورده بود. آرپی‌جی از دستش پرت شده بود و لبه‌ی آن در خاک فرو رفته بود. سرش را کمی بلند کرد و نگاهی با حسرت به آرپی‌جی انداخت ولی نتوانست سرش را کنترل کند. سرش را در دست گرفتم. چشمش را باز کرد، نگاهی به من انداخت و آهسته گفت: حسین منتظره. قبل از این‌که حرفش را تمام کند، تمام کرد. بدن لخت و آرام گرفته‌اش روی دستم ماند. سرش را آهسته بر زمین گذاشتم و بلند شدم. روزعلی پشت سرم ایستاده بود. با بغض گفت: این دم آخری عجب نگاهی به آرپی‌جی می‌کرد. صدای تیراندازی هر لحظه شدیدتر می‌شد. روزعلی گفت: بچه‌ها منتظرن. بریم. آرپی‌جی را تمیز کردم. گفتم: تو برو، روزعلی! من باید این آرپی‌جی رو به حسین برسونم. رفتم بالای سرجسد تا صورتش را با اورکت پاره پاره‌اش بپوشانم. چهره‌ی آشنایش دوباره مرا به فکر فرو برد: «خدایا، من او را کجا دیده‌ام؟» با سرعت شروع کردم به کاویدن جیب‌های اورکتش. چیزی بیشتر از اسماعیل نداشت. با ناامیدی داشتم بلند می‌شدم که چشمم به جیب پاره‌ی دیگرش افتاد. وقتی دست در آن بردم، حس کردم همان چیزی است که دنبالش می‌گشتم. پیش از این‌که خودم کارت شناسایی را نگاه کنم، روزعلی را صدا زدم. کارت را برای هر دومان خواندم: حسین خوشنویسان … نام پدر … متولد … سمت: مسئول جهاد سازندگی سوسنگرد. پیش از این بارها او را در جهاد سوسنگرد دیده بودم، اما اسمش را نمی‌دانستم. آرپی‌جی را از زمین برداشتم و به راه افتادم. هنوز چند قدمی نرفته بودم که روزعلی خودش را به من رساند. گفتم: تو دیگه کجا می‌آی؟ اگه تو هم ده قدم دیگه به سرنوشت خوشنویسان دچار شدی، کی آرپی‌جی رو به حسین برسونه؟ راست می‌گفت، با هم راه افتادیم … به هر زحمتی بود خودمان را به حسین علم‌الهدی رساندیم. «… قامت حسین از میان دود و گرد و غبار پشت خاکریز پیدا بود. یک تانک دیگر با گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه اکنون فقط حسین زنده مانده است. حسین از جا بلند شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. غیر از گلوله‌ای که در آرپی‌جی بود، یک گلوله دیگر هم در دست داشت، ما هم فقط دو گلوله داشتیم. تانک‌ها هنوز ما را ندیده بودند، دوباره پیش‌روی تانک‌ها شروع شده بود. به قصد تصرف خاکریز پیش می‌آمدند، حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله‌اش را شلیک کرد، دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با سماجت شروع به پیش‌روی کرد. روزعلی که آرپی‌‌جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف گرفت. تانک به آتش کشیده شد. روزعلی همین‌طور که خودش را پایین می‌کشید، گفت: حسین یه گلوله بیشتر نداره. تانک‌ها هم دارن می‌رن سراغش. من فقط همین یه گلوله برام مونده. چهار تانک دیگر به پنجاه متری حسین رسیده بودند. حسین بلند شد و آخرین گلوله را رها کرد. سه تانک باقی‌مانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند و گلوله‌ها خاکریزش را به هوا بردند. گرد و خاک که کمی فرو نشست، توانستیم اول آرپی‌جی و بعد حسین را ببینیم. جسد حسین به پشت روی ته‌مانده خاکریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک‌ها به چند قدمی حسین رسیده بود و می‌رفت که از روی جسد حسین عبور کند. روزعلی با شلیک آخرین گلوله‌اش تانک را ناکام کرد …» دو تانک دشمن خلاف آن سمتی که من تصور می‌کردم به راه افتادند، به سمت مجروحان. با خودم گفتم حتما نزدیک بچه‌ها که برسند، راه‌شان را کج می‌کنند یا می‌ایستند. تانک‌ها نزدیک و نزدیک‌تر شدند، ولی نه ایستادند و نه راه‌شان را کج کردند. دست‌هایم را روی چشمانم گرفتم و سرم را بی‌اختیار به لبه‌ی خاکریز کوبیدم. آن‌چه در آن حال می‌شنیدم، صدای آزار دهنده‌ی زنجیر تانک‌های دشمن بود، ولی برای من از همه جان‌سوزتر فریاد آن مجروح زنده بود که حرکت تانک عراقی و سنگینی آن را بر بدنش احساس می‌کرد. تانک‌ها با تکه‌پاره‌هایی از گوشت و استخوان به‌جا مانده بر زنجیرها گذشتند و پنج جنازه را با خاک هم‌سطح کردند. از جنازه‌ها تنها آن مقداری که به زیر چرخ نرفته بود، سالم مانده بود، سری، دستی، پایی، یا سینه‌ای. تانک‌ها رفتند، ولی من توان بلندشدن نداشتیم. به فکر روز گذشته افتادم، روزی که آن همه اسیر را مثل مهمان در آغوش گرفتیم و آن‌قدر با آن‌ها ملاطفت کردیم که تصور کردند فریب و توطئه‌ای در کار است و حالا جنازه همان بچه‌هایی که دیروز دشمن را در آغوش گرفته بودند، لا‌به‌لای زنجیر تانک‌های دشمن خرد می‌شد.!!!
  • وزن:۱۰۰ گرم
  • نویسنده:نصرت الله محمودزاده
  • نوع چاپ:افست
  • قطع:رقعی
  • نوع جلد:شومیز
  • نوع کاغذ:تحریر

متاسفانه در حال حاضر فروشنده ای برای این محصول وجود ندارد

مشاهده بیشتر

محصولات مشابه کتاب چاپی زندگینامه و دایره المعارف





دیدگاه کاربران


کاربر گرامی

تجربه ی خود را در مورد این محصول با سایر کاربران نوبشو به اشتراک بگذارید!

کاربر گرامی

اولین کسی باشید که نظر ارزشمند خود را با ما به اشتراک می گذارید!

کاربر گرامی

نظرات ارزشمند شما باعث می شود تا خرید موفق تری داشته باشید!


مشخصات فنی کتاب حماسه هویزه اثر نصرت‌الله محمودزاده انتشارات جنات فکه


برندانتشارات جنات فکه
سایر توضیحاتقسمتی از متن کتاب: خاکریزی را برای دقیقه‌ای استراحت یافته بودیم. هنوز نفس‌نفس می‌زدیم که دیدیم سه نفر سعی می‌کنند از میان رگبار دشمن خودشان را به ما برسانند. شدت رگبار آن‌ها را زمین‌گیر کرد از خاکریز بیرون زدم که خودم را به آن‌ها برسانم … «… وقتی بالای سرشان رسیدیم، یکی‌شان له‌له زنان گفت: آب … آب … بی‌رحم‌ها همه رو کشتن … همه رو.» ما آب نداشتیم. بعید هم بود که ته قمقمه بچه‌ها آب پیدا بشود. به کمک روزعلی هر سه نفر را تا پشت خاکریز کشاندیم. خاکریز شده بود پناهگاه موقت ما. هر چند که هر لحظه صدای تیراندازی نزدیک‌تر می‌شد، به نظر می‌رسید تانک‌ها نزدیک شده ولی هنوز به جاده نرسیده باشند. از یکی‌شان سؤال کردم: شما از پیش حسین می‌آیید؟ بی‌رمق جواب داد: آره. ما رو فرستاد براش آر‌پی‌جی ببریم، ولی هر چی اومدیم، کسی رو پیدا نکردیم. تو راه جسدهای مطهر بچه‌ها را دیدیم، ولی از آدم زنده خبری نبود. حسین علم‌الهدی آن‌ها را روانه خاکریز ما کرده بود تا مقداری مهمات تهیه کنند اما دریغ از یک فشنگ نفس‌نفس زدن‌شان مرا شرمنده می‌کرد. چند گلوله آرپی‌جی را که هنوز همراه‌مان بود به طرف‌شان دراز کردم و یکی از آن‌ها آن‌را قاپید و بی‌محابا آماده حرکت شد. یکی از آن‌ها خاکریز را که ترک کرد گلوله‌های دشمن او را نشانه رفتند. «… وقتی که او با همان سرعتی که می‌دوید به خود پیچید و در خاک غلتید هر دو در جا خشک‌مان زد، معلوم نبود که تیر از کدام سمت به او اصابت کرده، هیچ تانکی هم در اطراف دیده نمی‌شد. وقتی بالای سرش رسیدم، نفس‌های آخر را می‌کشید. حداقل سه جای بدنش تیرخورده بود. آرپی‌جی از دستش پرت شده بود و لبه‌ی آن در خاک فرو رفته بود. سرش را کمی بلند کرد و نگاهی با حسرت به آرپی‌جی انداخت ولی نتوانست سرش را کنترل کند. سرش را در دست گرفتم. چشمش را باز کرد، نگاهی به من انداخت و آهسته گفت: حسین منتظره. قبل از این‌که حرفش را تمام کند، تمام کرد. بدن لخت و آرام گرفته‌اش روی دستم ماند. سرش را آهسته بر زمین گذاشتم و بلند شدم. روزعلی پشت سرم ایستاده بود. با بغض گفت: این دم آخری عجب نگاهی به آرپی‌جی می‌کرد. صدای تیراندازی هر لحظه شدیدتر می‌شد. روزعلی گفت: بچه‌ها منتظرن. بریم. آرپی‌جی را تمیز کردم. گفتم: تو برو، روزعلی! من باید این آرپی‌جی رو به حسین برسونم. رفتم بالای سرجسد تا صورتش را با اورکت پاره پاره‌اش بپوشانم. چهره‌ی آشنایش دوباره مرا به فکر فرو برد: «خدایا، من او را کجا دیده‌ام؟» با سرعت شروع کردم به کاویدن جیب‌های اورکتش. چیزی بیشتر از اسماعیل نداشت. با ناامیدی داشتم بلند می‌شدم که چشمم به جیب پاره‌ی دیگرش افتاد. وقتی دست در آن بردم، حس کردم همان چیزی است که دنبالش می‌گشتم. پیش از این‌که خودم کارت شناسایی را نگاه کنم، روزعلی را صدا زدم. کارت را برای هر دومان خواندم: حسین خوشنویسان … نام پدر … متولد … سمت: مسئول جهاد سازندگی سوسنگرد. پیش از این بارها او را در جهاد سوسنگرد دیده بودم، اما اسمش را نمی‌دانستم. آرپی‌جی را از زمین برداشتم و به راه افتادم. هنوز چند قدمی نرفته بودم که روزعلی خودش را به من رساند. گفتم: تو دیگه کجا می‌آی؟ اگه تو هم ده قدم دیگه به سرنوشت خوشنویسان دچار شدی، کی آرپی‌جی رو به حسین برسونه؟ راست می‌گفت، با هم راه افتادیم … به هر زحمتی بود خودمان را به حسین علم‌الهدی رساندیم. «… قامت حسین از میان دود و گرد و غبار پشت خاکریز پیدا بود. یک تانک دیگر با گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه اکنون فقط حسین زنده مانده است. حسین از جا بلند شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. غیر از گلوله‌ای که در آرپی‌جی بود، یک گلوله دیگر هم در دست داشت، ما هم فقط دو گلوله داشتیم. تانک‌ها هنوز ما را ندیده بودند، دوباره پیش‌روی تانک‌ها شروع شده بود. به قصد تصرف خاکریز پیش می‌آمدند، حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله‌اش را شلیک کرد، دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با سماجت شروع به پیش‌روی کرد. روزعلی که آرپی‌‌جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف گرفت. تانک به آتش کشیده شد. روزعلی همین‌طور که خودش را پایین می‌کشید، گفت: حسین یه گلوله بیشتر نداره. تانک‌ها هم دارن می‌رن سراغش. من فقط همین یه گلوله برام مونده. چهار تانک دیگر به پنجاه متری حسین رسیده بودند. حسین بلند شد و آخرین گلوله را رها کرد. سه تانک باقی‌مانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند و گلوله‌ها خاکریزش را به هوا بردند. گرد و خاک که کمی فرو نشست، توانستیم اول آرپی‌جی و بعد حسین را ببینیم. جسد حسین به پشت روی ته‌مانده خاکریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک‌ها به چند قدمی حسین رسیده بود و می‌رفت که از روی جسد حسین عبور کند. روزعلی با شلیک آخرین گلوله‌اش تانک را ناکام کرد …» دو تانک دشمن خلاف آن سمتی که من تصور می‌کردم به راه افتادند، به سمت مجروحان. با خودم گفتم حتما نزدیک بچه‌ها که برسند، راه‌شان را کج می‌کنند یا می‌ایستند. تانک‌ها نزدیک و نزدیک‌تر شدند، ولی نه ایستادند و نه راه‌شان را کج کردند. دست‌هایم را روی چشمانم گرفتم و سرم را بی‌اختیار به لبه‌ی خاکریز کوبیدم. آن‌چه در آن حال می‌شنیدم، صدای آزار دهنده‌ی زنجیر تانک‌های دشمن بود، ولی برای من از همه جان‌سوزتر فریاد آن مجروح زنده بود که حرکت تانک عراقی و سنگینی آن را بر بدنش احساس می‌کرد. تانک‌ها با تکه‌پاره‌هایی از گوشت و استخوان به‌جا مانده بر زنجیرها گذشتند و پنج جنازه را با خاک هم‌سطح کردند. از جنازه‌ها تنها آن مقداری که به زیر چرخ نرفته بود، سالم مانده بود، سری، دستی، پایی، یا سینه‌ای. تانک‌ها رفتند، ولی من توان بلندشدن نداشتیم. به فکر روز گذشته افتادم، روزی که آن همه اسیر را مثل مهمان در آغوش گرفتیم و آن‌قدر با آن‌ها ملاطفت کردیم که تصور کردند فریب و توطئه‌ای در کار است و حالا جنازه همان بچه‌هایی که دیروز دشمن را در آغوش گرفته بودند، لا‌به‌لای زنجیر تانک‌های دشمن خرد می‌شد.!!!
وزن۱۰۰ گرم
نویسندهنصرت الله محمودزاده
نوع چاپافست
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
نوع کاغذتحریر
گروه سنیبزرگسال
ناشرانتشارات جنات فکه
تعداد صفحه۸۴
موضوعخاطرات و نحوه شهادت شهید حسین علم الهدی
شابک۹۷۸ ۹۶۴ ۹۶۲۵ ۵۳ ۹
رده‌بندی کتابزندگی‌نامه و بیوگرافی (آثار کلی)